مهدیه جان وخریدن کفش
عصر روز چهارشنبه من وتو وعمه جون با اتوبوس رفتیم سرکار بابایی تابریم برات کفش بخریم تو: تو اتوبوس منوخیلی اذیت کردی وحسابی منو خسته کردی ولی خوب خداروشکر آخربرات کفش خریدیم تو خیلی ذوق کرده بودی وقتی آمدیم خانه کفشاتو پات کردی وراه میرفتی ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
17:35